خيرالله آذرينوار، يكي از كودكان نسل اول انقلاب است كه دهه ۶۰ به كمك نهضت سوادآموزي تحصيلاتش را آغاز كرد و اين روزها، بعد از 3 دهه مشغول تحصيل براي دريافت چهارمين مدرك آكادميكش در رشته حقوق است. با او درباره سختيهاي آن رزوها و شيريني اين روزها صحبت كرديم.
خيرالله آذرينوار متولد آخرين روزهاي سال۱۳۴۹ است؛ در روستايي به نام قيماسخان استان آذربايجان شرقي به دنيا آمده كه در آن زمان، فقط ۱۰ خانوار داشته و بهخاطر كمبود امكانات، شرايط تحصيل براي او و همسن و سالانش وجود نداشته است؛ روستا مدرسه نداشته و معلمها هم براي يك يا 2 دانشآموز نميتوانستند به روستا بروند. در سالهايي كه كودكان ديگر درگير خريد كيف و كتاب و وسايل مدرسه ميشدند، او از مادر، قاليبافي ميآموخت و كمك حال خانواده بود. 2سال بعد از انقلاب و آخرين روزهاي تابستان سال ۱۳۵۹ بود كه قبل از ورود به ۱۰ سالگي، اوضاع تغيير كرد؛ «من مثل بقيه كودكان روستا، تازه قاليبافي ياد گرفته بودم و در كنار خانواده، قالي ميبافتم. روستاي ما در شهرستان بناب مدرسه نداشت اما يك روز از نهضت سوادآموزي به روستا آمدند و از تمام اهالي قيماسخان خواستند ما بچهها را براي درس خواندن به مركز شهرستان بفرستند.»
- صبحها قاليبافي، شبها مدرسه
در روزهايي كه كودكان همسن خيرالله آذرين، آخرين روزهاي دبستان را ميگذراندند، او و باقي كودكان روستا تازه به كلاس اول رفتند. درباره سختيهاي آن روزها تعريف ميكند؛ «پدرم سال۵۷ به رحمت خدا رفت و وقتي از نهضت گفتند ميخواهيم شما را به كلاس بفرستيم، من مجبور بودم هر روز ۶صبح تا ۴ بعدازظهر قالي ببافم، بعد خودم را به سرعت به مدرسه ميرساندم و تا نزديك ۹ شب آنجا درس ميخواندم. ساعت ۱۰ در خانه شام ميخوردم و سريع ميخوابيدم كه بتوانم صبح زود بيدار شوم.» معلمها به واسطه حافظه خوب و هوش بالا، خيرالله را از ديگر دانشآموزان شهرستان جدا ميدانستند و خيلي زود، در يكسال توانست درسهاي كلاس اول و دوم را با هم بخواند. كلاسهاي سوم و چهارم را هم در نهضت سوادآموزي بناب ادامه داد تا اينكه با تحصيلش در مدرسه شبانه موافقت كردند؛ «دوران راهنمايي را در مدرسه شبانه خواندم؛ شرايطش خيلي بهتر بود و امكان كار همزمان هم راحت بود. اما متأسفانه آن روزها دبيرستان شبانه در بناب وجود نداشت. 3ماه براي تحصيل به مراغه رفتم اما هزينه رفتوآمد سنگين بود. تا اينكه با رسيدن به ۱۸ سالگي مجبور شدم با مدرك سيكل به سربازي بروم و بعد دبيرستان را شروع كنم.»
دوران سربازي وقفهاي كوتاه در روند تحصيلش ايجاد ميكند اما ميگويد آن روزها خيلي هم از فضاي درس دور نشد؛«با خودم خيلي از كتابهايي كه نياز بود را در دوران خدمت سربازي بردم تا مطالعه كنم. جنگ تمامشده بود و سربازي شرايط بهتري داشت. فرصت كردم همزمان مطالعات زيادي داشته باشم.» آخرين روزهاي پاييز سال ۷۰ خدمت سربازي را بالاخره تمام كرد و اين بار در رشته مورد علاقهاش يعني تجربي وارد دبيرستان شد و ديپلم گرفت. ميگويد اگر در قوانين دهه 70هم مثل حالا امكان تحصيلات تكميلي براي دبيري وجود داشت، حتما انساني ميخواند و رشته دبيري را انتخاب ميكرد تا به كودكان همشهري خود درس بدهد اما آيندهنگري و علاقه به روانشناسي كه به واسطه رشته تجربي در دبيرستان برايش بهوجود آمده بود، باعث شد «كارشناسي روانشناسي باليني» نخستين مدرك دانشگاهياش از دانشگاه تبريز باشد.
- بهترين دانشآموخته دانشگاه علامه طباطبايي
دانشگاه، مانع قاليبافي و رج زدن در دار قالي نشد و همپاي مادر، در تبريز هم كار كردن را ادامه داد. تعريف ميكند كه 2 نفري دار قالي را در بناب و مراغه و تبريز بنا كردند و به واسطه اينكه قابليت جابهجايي داشت، همه جا همراه خود ميبردند تا هم خرج زندگي را دربياورند و هم خرج تحصيل در دوره شبانه دانشگاه را! دهه ۷۰ در تبريز، هم شرايط مالي اوضاع خوبي پيدا كرده بود و هم درسها خوب پيش ميرفت. ميگويد تا سال ۸۰ كه كارشناسيارشد روانشناسي دانشگاه علامه طباطبايي قبول شد، نزديك به ۵۰ قالي بافته بود اما بعد از آن، بيشتر براي تفريح، تابلوفرشهاي كوچك و تزئيني ميبافد. سال ۸۲ از پاياننامه خود با موضوع اعتياد دانشآموزان دبيرستاني دفاع ميكند و همزمان با فارغ التحصيلي در كارشناسيارشد روانشناسي در تهران، قالي نيمهكاره خود را تمام ميكند و بعد هم سراغ ازدواج ميرود؛ ازدواجي كه بعد از نزديك به ۱۲سال زندگي، حاصلش يك دختر و يك پسر است؛ «سال ۸۱ وارد سازمان زندانها شده و در بخش اقدامات تأميني و تربيتي مشغول بهكار شدم.
تازه دانشگاه را تمام كرده بودم و ميخواستم دكتري روانشناسي بخوانم. معدلم ۱۸ بود و به عنوان دانشجوي نمونه دانشگاه علامهطباطبايي انتخاب شدم. مددكاري در زندان كرج ربط مستقيمي به رشته تحصيلياي كه ميخواندم نداشت اما كمك كرد براي ازدواج آماده شوم.»
مددكاري قضايي در سازمان زندانها باعث شد تا به فكر تحصيل در رشته حقوق بيفتد؛ بعد از اتمام دوره كارشناسي و كارشناسيارشد روانشناسي، دهه ۸۰ دهه حقوق بود؛ دوباره از ابتدا كارشناسي حقوق و كارشناسيارشد حقوق خصوصي خواند تا در حوزه كاري هم بتواند موفقتر باشد؛ «اغلب زندانيهاي متاهل، يك پرونده هم در دادگاه خانواده دارند. بايد روي اين مسئله هم كار ميكرديم و من به واسطه مدرك روانشناسي، ميتوانستم كمك حال زندانيان باشم اما داشتن دانش حقوق توانسته كمك بيشتري به وضعيت شغلم داشته باشد.» اين روزها علاوه بر مددكاري، بهطور آزاد فعاليتهايي در حوزه مشاوره خانواده دارد. ميپرسم پسرت هم مثل خودت درسخوان است؟ «پسرم سوم دبستان ميرود. اين روزها كه امتحانات هم نزديك شده، ميگويم قدر اين شرايط را بداند؛ چرا كه من روزهايي به سختي درس ميخواندم و مجبور بودم در مدارس نهضت به جاي ۵سال، در ۳ سال، ابتدايي را تمام كنم اما حالا او ميتواند به بهترين مدارس برود و سرويس رفت و برگشت داشته باشد و شرايط درس خواندن برايش بهتر مهيا باشد. پسرم هم وقتي ميبيند من در اين سن هميشه در خانهمان مشغول درس خواندن هستم، تشويق ميشود كه بهتر درسش را بخواند.»
- از درس خواندن خسته نميشوم!
از او درباره روزهاي آغاز درس خواندن در نهضت سوادآموزي ميپرسم. ميگويد: «روزهاي اول بيشتر هدف اين بود كه حداقل سواد خواندن و نوشتن داشته باشم. بعد از 2 سال ابتدايي، تصميم گرفتم كه به معني واقعي باسواد شوم و همراه مادرم به شهر رفتيم و آنجا درس خواندم؛ خيلي علاقه به كتاب و مطالعه و درس داشتم و همين باعث شد درس خواندن را رها نكنم و حالا كه ۴۶سال دارم باز هم دانشجو باشم؛ من از درس خواندن خسته نميشوم». معتقد است دانستن بهتر از ندانستن است و بايد در هر شرايط بهدنبال دانش رفت؛ «توصيه ميكنم اگر كسي در گذشته امكان درس خواندن نداشته، همين امروز هر سني كه دارد، از طريق نهضت تحصيل را شروع كند و بداند براي شروع درس هيچوقت دير نيست.» بين فاميل و دوستان و همكاران، همه ميدانند كه تحصيلش را از نهضت آغاز كرده. بعد از رفتن به چند برنامه تلويزيوني، خيليها را ديده كه انگيزه پيدا كردهاند تا درس خواندن را با تأخير آغاز كنند؛ «بين همكاران خيليها بودند كه ديپلم داشتند اما وقتي فهميدند من از نهضت سوادآموزي درس خواندن را شروع كردهام، انگيزه پيدا كردند كه با سن بالا، براي دانشگاه اقدام كنند و خيلي از آنها وارد دانشگاه شدند.» ميپرسم چطور با اين سن و مشكلات، هنوز درس ميخواند؟ ميگويد: «من از همان ابتدا نيازي به تشويق يا مشوق نداشتم. روي پاي خودم ايستادم و هميشه درسم را بدون حاشيه خواندم. الان هم كه دو تا بچه دارم، درس خواندن برايم آسان است و عطش مطالعه دارم. به دوستان و آشنايان هم هميشه در مشاورهها توصيه ميكنم از درس خواندن فرار نكنند».
نظر شما